1.کاروان خورشید
مدینه
امام در شب 28 رجب هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد. امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامهاش چنین بیان میکند: «و جز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم.»
مکه
امام به مکه که رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب ساکن شد و با رسیدن نامه مسلم مبنی بر بیعت کوفیان و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا حج را به عمره تبدیل کرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد.
صفاح
فرزدق شاعر که عازم مکه بود در اینجا با امام ملاقات کرد و گفت: «دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنیامیه است.» امام فرمود: «اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم. اگر بر وفق مراد نبود آن کس که نیتش حق است ضرر نخواهد کرد.»
ذات عرق
عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب اماننامهای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» برای حضرت آورد. امام در جواب فرمود: «کسی که به سوی خدا دعوت کند و عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمیشود... اگر در نوشتن نامهات خیر مرا آرزو کردهای، خدا پاداش تو را بدهد».
حاجر
حضرت نامهای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم که حاکی از اجتماع شما در کمک ما بود رسید. خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند... هنگامی که فرستاده من بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشید، من همین روزها به شما میرسم.»
خُزَیمیّه
زینب کبری در اینجا خدمت امام آمد و عرضه داشت: « برادر! در نیمههای شب از خیمهها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را میخواند: ای دیده گریه کن، کیست بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده که با خدای خویش کردهاند بجای آرند.»
زرُود
زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود که حضرت از طریق نمایندهای، زهیر را به خیمهاش دعوت کرد. «زهیر» با اکراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت، به همراهان گفت: «من به حسین ملحق میشوم، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند، با ما بیاید و هر کس با ما نیست با او وداع میکنم».
ثعْلبیّه
حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند. پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشک به صورتش جاری شد.
زُباله
حضرت خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان کوفه ما را بی یار و یاور گذاشتهاند. هر کس از شما بخواهد، میتواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشتهاند: گروهی دیگر از همراهان بیوفا در این منزلگاه از گرد حضرت پراکنده شدند.
بَطْن العقبه
پیرمردی به حضرت گفت: «به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت.» حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است که دیدهای، ولی کسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».
شَراف (وذُوحُسم)
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشکر حر برخوردند و امام با سرعت و قبل ازدشمن در منزل «ذوحسم» مستقر شد. آن گاه امام (ع) فرمان داد تا لشکر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب کنند.
بیضه
حضرت در اینجا لشکریان حر را مخاطب قرارداده، فرمود: «بنیامیه از اطاعت خدا سرپیچی کردند. شما به من نامهها نوشتید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانهای کردهاید و اگر بیعتتان را بشکنید، سوگند به جانم! که از شما هم بعید نیست، سعادت خوتان را از دست دادهاید»
عُذیب الهجانات
چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنین توصیف کردند: «به اشراف کوفه رشوههایی گزاف دادهاند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی میورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده میشود»
قصر بنی مقاتل
گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من میآیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمیدهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
نینوا (کربلا)
امام برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد».
کوفه
عمر سعد، پس از شهادت امام، دو روز در کربلا توقف کرد سپس با اسیران به سوی کوفه حرکت کرد. کاروان اسیران که سوار بر شتر های بی جهاز به کوفه رسیدند زنان کوفی با دیدن آنان گریه میکردند. امام زین العابدین با حال نزار فرمود:هان! این زنان میگریند! پس چه کسی مارا کشت؟!
حلب
کاروان اسرا هنگام رسیدن به حلب در کنار کوه جوشن شب را استراحت کردند، حاملان سرهای مقدس نیز سر مبارک امام را روی سنگی قرار دادند، صبح که سر را برداشتند چند قطره خون بر سنگ جاری شد. پس از حرکت کاروان، مردم حلب از این مسئله باخبر شدند و اطراف آن قطرات خون جمع شده بر کشتگان کربلا عزاداری کردند.
بعلبک
بنا بر نقلی ورود اسرای اهل بیت به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزهداران با شکر و سویق (آرد پخته یا بو داده شده) و آذوقه و ... در این روز بوده است، که حضرت ام کلثوم با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.
شام
هنگامی که به شام رسیدند، شامیان جفاکار در بازار شام برای تماشای آنها صف کشیده بودند و به صورتشان ، آب دهان می انداختند تا اینکه بر در کاخ یزید متوقف شدند. سَر امام را پیش یزید آوردند و او دستور داد سَر را در مسجد دمشق نصب کنند.