6 . تکیه حسینی
اشعار
شب اول مسلم بن عقیل
مهمون شهر کوفه، حال و هواش عجیبه
تا دیروز آشنا بود، حالا شده غریبه
شب دوم ورود به کربلا
بوی غم بوی جدایی بوی هجران میرسد
کربلا آغوش خود وا کن که مهمان می سد
شب سوم حضرت رقیه
شام غربت سر اومد، تا پدر از در اومد
با سر از نیزه بابا، دیدن دختر اومد
شب چهارم طفلان زینب
این سربازا، به خودت رفتن
خواهرزاده، مث داییشه
شب پنجم عبدالله بن حسن
عبداللهت، ببین دیگه شده یه مرد
مثال حیدرم میون این نبرد
شب ششم حضرت قاسم
به جرم گفتن «احلی من العسل» قاسم
شبیه موم عسل خانه خانهات کردند
شب هفتم علی اصغر
ای یاس من، بخواب نداری رنگ و بو
ز غصه هات نفس نمونده درگلو
شب هشتم علی اکبر
دشتو باید بگردم، تا تنت رو بچینم
اونقده تاره چشمام، چند تا اکبر میبینم
شب نهم حضرت عباس
یه وقتی اومدی که آب، نمونده توی مشک من
به پیش پات جاری شده، چشمهی خون تو اشک من
شب دهم امام حسین
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد برادر زینب